مرگ بر بالین وجانان غافل است
|
|
جان بدین سختی سپردن مشکل است
|
سینهام مجروح و زخمم کاری است
|
|
حسرتم جانکاه و دردم قاتل است
|
هر که داند لذت شمشیر دوست
|
|
بر هلاک خویشتن مستعجل است
|
شربت مرگ از برای عاشقان
|
|
صحت کامل، شفای عاجل است
|
از کمند عشق نتوان شد خلاص
|
|
جهد من بی جا و سعیام باطل است
|
عشق طغیانش به حدی شد که جان
|
|
در میان ما و جانان حایل است
|
خاک کوی دوست دامنگیر ماست
|
|
وین کسی داند که پایش در گل است
|
کس به مقصد کی رسد از سعی خویش
|
|
کوشش ما سر به سر بیحاصل است
|
جان نثار مقدمش کردم، بلی
|
|
تحفهی ناقابلان ناقابل است
|
عاشق آرامی ندارد ورنه یار
|
|
مونس جان است و آرام دل است
|
قاتلی دارم فروغی کز غرور
|
|
خود به خون بیگناهان قایل است
|