کاش آن صنم آماده شدی جلوهگری را
|
|
در پرده نشاندی صنم کاشغری را
|
گر جعد تو مویی فکند بر سر آتش
|
|
احضار کند روح هوا فوج پری را
|
از منظر خورشید تو گر پرده برافتد
|
|
هر ذره کند دعوی صاحبنظری را
|
هر گه که چو طاوس خرامی عجبی نیست
|
|
گر طوق به گردن فکنی کبک دری را
|
تا خط تو بر صفحهی رخسار ندیدم
|
|
واقف نشدم فتنهی دور قمری را
|
گر پای نهی از سر رحمت به گلستان
|
|
درهم شکنی رونق گلبرگ طری را
|
چون سرو قباپوش تو در جلوه درآید
|
|
البته پری شیوه کند جامه دری را
|
کحال صبا از اثر گرد قدومت
|
|
از نرگس شهلا ببرد بیبصری را
|
هر کس که دم از حور زند عین قصور است
|
|
گفتن نتوان با تو حدیث دگری را
|
پیغام فروغی نرسد بر سر کویت
|
|
که آنجا گذری نیست نسیم سحری را
|