دادیم به یک جلوهی رویت دل و دین را
|
|
تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را
|
من سر نخواهم شدن از وصل تو آری
|
|
لب تشنه قناعت نکند ماء معین را
|
میدید اگر لعل تو را چشم سلیمان
|
|
میداد در اول نظر از دست نگین را
|
بر خاک رهی تا ننشینی همهی عمر
|
|
واقف نشوی حال من خاک نشین را
|
بر زخم دلم تازه فشاند نمکی عشق
|
|
وقتی که گشایی لب لعل نمکین را
|
گر چین سر زلف تو مشاطه گشاید
|
|
عطار به یک جو نخرد نافهی چین را
|
هر بوالهوسی تا نکند دعوی مهرت
|
|
ای کاش بر آری زکمر خنجر کین را
|
در دایرهی تاجوران راه ندارد
|
|
هر سر که به پای تو نسایید جبین را
|
چون باز شود پنجهی شاهین محبت
|
|
درهم شکند شه پر جبریل امین را
|
روزی که کند دوست قبولم به غلامی
|
|
آن روز کنم خواجگی روی زمین را
|
گر ساکن آن کوی شود جان فروغی
|
|
بیرون کند از سر هوس خلد برین را
|