افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است
|
|
مانا ز بخت یافت نگین پیمبری
|
پیش سپید مهرهی قدرش زبونتر است
|
|
از بانگ پشه دبدبهی کوس سنجری
|
از بهر آنکه نامهی درگاه او برد
|
|
عنقا کمر ببست برای کبوتری
|
چرخ کبود را ز حسام بنفش او
|
|
تهدید میرسد که رها کن ستمگری
|
از دهر زاد و دهر فضولی نمای را
|
|
خون ریختی گرش نبدی حق مادری
|
تیغش ز چار شهر خراسان خراج خواست
|
|
از چار شهر چه که ز نه چرخ چنبری
|
شمشیر گوشت خوارهی او را مزوری است
|
|
آنکس که خورد رست ز دست مزوری
|
گر خصم او بجهد طلسمی بساخته است
|
|
آنقدر هم ز قدرت او خواست یاوری
|
گوساله گرچه بهر خلاف خدای بود
|
|
نطق از خدای یافت نه از سحر سامری
|
گردون مگر مصحف نامش شنوده بود
|
|
کابشر نوشت نامش بر تاج مشتری
|
روح القدس به خدمت او میخورد قسم
|
|
کامروز در زمانه تو اسلام پروری
|
سوگند خورد عاقلهی جان به فضل و عدل
|
|
کز روی عدل گستری و فضل پروری
|
خوارزم شه هزار چو محمود زاولی است
|
|
خاقانی از طریق سخن صد چو عنصری
|
خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر
|
|
نانت جوین چراست سخنهات گندمی
|
مردی، چرا شوی به در عامه طفلوار
|
|
شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی
|
درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود
|
|
بشنو ندای حق سوی دنیا که اخدمی
|
مردم مجوی و یار مخواه از جهان که هست
|
|
یاری و مردمی همه ماری و کژدمی
|
چون هر دو میم مردمه در خط کاتبان
|
|
کو راست هر دو مردمهی چشم مردمی
|