جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم | وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم | |
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان | دلی است معتکف و همتی است برحذرم | |
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا | دلم درید و بخائید گوشهی جگرم | |
سخا بمرد و مرا هر که دید از غم و درد | گریست بر من و حالم چو دید در بدرم | |
منم غریق غم و اندهان که در شب و روز | غم جمال برم و انده وحید خورم |
□
آه به من میرسد ز سختی و رنج | که به جان مرگ را خریدارم | |
جای من نقطهای است گوئی راست | زانکه سرگشته زیر پرگارم |