دی فرد و خفته بخت سوی ارمن آمدم
|
|
امروز جفت نعمت بسیار میروم
|
دیدم دو بحر، بحر ایادی و بحر آب
|
|
من زین دو بحر شاکر آثار میروم
|
لب تشنه آمدم به لب بحر شور لیک
|
|
سیراب بحر عذب صدفدار میروم
|
گر خشکسال بخل جهان را گرفت، من
|
|
غرق سحاب جود گهر بار میروم
|
یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین
|
|
از شرم سرخ روی و شفقوار میروم
|
در گوش گاو خفتهام از امن کز عطاش
|
|
با گنج گاو و دولت بیدار میروم
|
کاس کرم دهد به من و من ز خرمی
|
|
سرمست کاس از دل هشیار میروم
|
کس مرغ را که داشت به پروار ندهد آب
|
|
من مرغوار ز آب به پروار میروم
|
نزد رئس چون الف کوفی آمدم
|
|
چون دال سرفکنده خجل سار میروم
|
بر عین غین گشته ز خجلت ز عین مال
|
|
چون حرف غین بین که گرانبار میروم
|
از پیش این رئیس نکوکار پاک زاد
|
|
افکنده سر، چو خائن بدکار میروم
|