امام ملت چارم که آسمان ششم
|
|
سعود مشتری او را نثار میسازد
|
غیاث ملت، اقضی القضاة عز الدین
|
|
که بحر دستش زرین بحار میسازد
|
فضایلش ملک دست راست چندان دید
|
|
کجا به دست چپ آن را شمار میسازد
|
عطاردی است زحل سر زبان خامهی او
|
|
که وقت سیر سه خورشید یار میسازد
|
به بوی خلق بهار از خزان همی آرد
|
|
به بذل گنج خزان از بهار میسازد
|
قرار ملک سکندر دهد به کلک دو شاخ
|
|
که در سه چشمهی حیوان قرار میسازد
|
به قمع کردن فرعون بدعه موسیوار
|
|
قلم در آن ید بیضاش مار میسازد
|
چو موسیی که مقامات دین و رخنهی کفر
|
|
ز مار مهره و وز مهره مار میسازد
|
جهان به خدمت او چون قلم سجود کند
|
|
که کارش از قلم دین نگار میسازد
|
فلک شکافد حکمش چنان که دست نبی
|
|
شکاف ماه دو هفت آشکار میسازد
|
اگر بنان نبی مه شکافت، دست امین
|
|
ز آفتاب شکافی شعار میسازد
|
دلم که آهوی فتراک اوست حبل امان
|
|
از آن دوال پلنگان شکار میسازد
|
عیادت دل بیمار من کن قدمش
|
|
که از زمین فلک افتخار میسازد
|
ز بس که بر سر من تافت آفتاب رضاش
|
|
مرا چو روی شفق شرمسار میسازد
|
سپهر، حلقه به گوشم سزد که تاج مرا
|
|
ز حلقهی در خود گوشوار میسازد
|
سپه کشم ز عجم در عرب که صدر عجم
|
|
مرا چو طفل عرب طوقدار میسازد
|
مرا ز خاک به مردم همی کند پدرش
|
|
هم او شعار پدر اختیار میسازد
|
دل مرا که ز توفیق بخت نومید است
|
|
قبول همتش امیدوار میسازد
|
به عهد مفتی عالم درخت جاه و جلال
|
|
به نام و کنیت او برگ و بار میسازد
|
به نوبت من هرکس که یافت کسوت شعر
|
|
ز لفظ و معنی من پود و تار میسازد
|
بقا حصار تنش باد کاین حصار کبود
|
|
ز سایهی سر کلکش حصار میسازد
|