صبحدم آب خضر نوش از لب جام گوهری
|
|
کز ظلمات بحر جست آینهی سکندری
|
شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر
|
|
ریخت به هر دریچهای آقچه زر شش سری
|
غالیهسای آسمان سود بر آتشین صدف
|
|
از پی مغز خاکیان لخلخههای عنبری
|
یوسف روز جلوه کرد از دم گرگ و میکند
|
|
یوسف گرگ مست ما دعوی روز پیکری
|
گرچه صبوح فوت شد کوش که پیش از آفتاب
|
|
زان می آفتابوش یاد صبوحیان خوری
|
درده کیمیای جان، ز آتش جام زیبقی
|
|
طلق حلال پروران، طلق روان گوهری
|
طفل مشیمهی رزان، بکر مشاطهی خزان
|
|
حاملهی بهار از آن باد عقیم آذری
|
چون ز دهان بلبله در گلوی قدح چکد
|
|
عطسهی عنبرین دهد مغز چمانه از تری
|
رفت قنینه در فواق، از چه ز امتلای خون
|
|
راست چو پشت نیشتر خون چکدش معصفری
|
چنگی آفتاب روی از پی ارتفاع می
|
|
چنگ نهاده ربعوش بر بر و چهره برتری
|
چون نگهش کنی کند در پس چنگ رخ نهان
|
|
تا شوی از بلای او شیفتهی بلا دری
|
کرتهی فستقی فلک چاک زند چو فندقش
|
|
هر سر ده قواره را زهره کند به ساحری
|
زهره ز رشک خون دل در بن ناخن آورد
|
|
چون سر ناخنش کند با رگ چنگ نشتری
|
چشم سهیل و ناخنه، ناخن آفتاب و نی
|
|
کاتش و قند او دهد با نی و باد یاوری
|
چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت
|
|
اینت نسیم مشک پاش، اینت فقاع شکری
|
سال نوست ساقیا، نوبر سال ماتوئی
|
|
می که دهی سه ساله ده، کو کهن و تو نوبری
|
گاو سفالی اندر آر آتش موسی اندر او
|
|
تا چه کنند خاکیان گاو زرین سامری
|
می به سفال خام نوش، اینت چمانهی طرب
|
|
لب به کلوخ خشک مال، اینت شمامهی طری
|
تیغ فراسیاب چه؟ خون سیاوشان کدام؟
|
|
در قدح گلین نگر، عکس گلاب عبهری
|
گنبد آبگینهگون نیست فرشته خوی و رو
|
|
سنگ بر آبگینه زن، دیو دلی کن ای پری
|
در قصب سه دامنی آستی دو برفشان
|
|
پای طرب سبک بر آر ارچه ز می گران سری
|
هفت طواف کعبه را هفت تنان بسندهاند
|
|
ما و سه پنج کعبتین، داو به هفده آوری
|
ما که و اختیار چه، کاین شجره است آن ما
|
|
بد پسران خانه کن، باد سران سرسری
|
از پس کنیت سگی چیست به شهر نام ما
|
|
درد کش ملامتی، سیم کش قلندری
|
لیک به دولت ملک بر ملکوت میرود
|
|
بهر عروس طبع ما نامزد سخنوری
|
خسرو کعبه آستان، ملک طراز راستین
|
|
کرده طراز آستین از ردی پیمبری
|
حیدر آسمان حسام، احمد مشتری نگین
|
|
رایض رای اسمان، صیقل جاه مشتری
|
در نفس مبارکش سفتهی راز احمدی
|
|
در سفن بلارکش معجز تیغ حیدری
|