ماه نو دیدی حمایل ز آسمان انگیخته
|
|
اختران تعویذ سیمین بیکران انگیخته
|
شب ز انجم گرد بر گرد حمایل طفلوار
|
|
سیمهای قل هواللهی عیان انگیخته
|
صحف مینا را ده آیتها گزارش کرده شب
|
|
از شفق شنگرف و از مه لیقدان انگیخته
|
شب گوزن افکنده گویی شاخش اینک در هوا
|
|
خونش از نیلوفر چرخ ارغوان انگیخته
|
شب چو فصادی که ماهش مبضع و گردونش طشت
|
|
طشت کرده سرنگون خون از رگان انگیخته
|
شب همانا نسر طائر خواهد افکندن که هست
|
|
از کواکب مهرهها وز مه کمان انگیخته
|
زهره با ماه و شفق گوئی ز بابل جادویی است
|
|
نعل و آتش در هوای قیروان انگیخته
|
گو ز بازد چرخ چون طفلان بعید از بهر آنک
|
|
گو ز مه کرده است و گوز از اختران انگیخته
|
آتشین حراقه برده گرمی از حراق چرخ
|
|
لیک بر قبه شررها از دخان انگیخته
|
نی شرر باشد به زیر و دود بالا پس چراست
|
|
دود در زیر و شرر بالای آن انگیخته
|
پاسبان بر بام دارد شاه وپنهان شاه چرخ
|
|
زیر بام از هندوی شب پاسبان انگیخته
|
شب مگر اندود خواهد بام گیتی را به قیر
|
|
کز بنات النعش هستش نردبان انگیخته
|
در بره مریخ گرزگاو افریدون به دست
|
|
وز مجره شب درفش کاویان انگیخته
|
پنبه زاری بر فلک بیآب و کیوان بهر آن
|
|
دلو را از پنبهزارش ریسمان انگیخته
|
چرخ پیچان تن چو مار جان ستان و آنگه قضا
|
|
کژدمی از پشت مار جان ستان انگیخته
|
شیر با گاو و بره گرگ آشتی کرده به طبع
|
|
آشتیشان اورمزد مهربان انگیخته
|
ساز آن رعنای صاحب بربط اندر بزم چرخ
|
|
سوز از آن قرای صاحب طیلسان انگیخته
|
چشم بزغاله بر آن خوشه که خرمن کرده شب
|
|
داس کژدندان ز راه کهکشان انگیخته
|
نقش جوزا چون دو مغز اندر یکی جوز از قیاس
|
|
یا دو یبروج الصنم در یک مکان انگیخته
|
خور به سرطان مانده تا معجون سرطانی کند
|
|
زانکه مفلوج است و صفرا از رخان انگیخته
|
مشتری را ماهیی صید و کمانی زیردست
|
|
آفت تیر از کمان ترکمان انگیخته
|
بخت بر زرهای انجم در ترازوی فلک
|
|
نقش نام اخستان کامران انگیخته
|
وز شهاب ناوک انداز و سماک نیزه باز
|
|
لشکر شروانشه صاحب قران انگیخته
|