ای تیر باران غمت، خون دل ما ریخته
|
|
نگذاشت طوفان غمت، خون دلی ناریخته
|
ای صد یک از عشقت خرد، جان صیدت از یک تا به صد
|
|
چشم تو در یک چشم زد، صد خون تنها ریخته
|
ای ریخته سیل ستم بر جان ما سر تا قدم
|
|
پس ذرهی ناکرده کم، ما تن زده تا ریخته
|
ماهی و جوزا زیورت، وز رشک زیور در برت
|
|
از غمزهی چون نشترت مه خون جوزا ریخته
|
محراب قیصر کوی تو، عید مسیحا روی تو
|
|
عود الصلیب موی تو، آب چلیپا ریخته
|
گیرمنهای چون آب نرم، آتش مباش از جوش گرم
|
|
آهسته باش ای آب شرم، از چشم رعنا ریخته
|
زلفت چو هر غوغائیی، چون زیر هر سودائیی
|
|
چشمت بهر رعنائیی، آب رخ ما ریخته
|
در پختن سودای تو خام است ما را رای تو
|
|
ما زر و سر در پای تو، خاقانی آسا ریخته
|
روز نو است و فخر دین بر آسمان مجلس نشین
|
|
ما زر چهره بر زمین، تو سیم سیما ریخته
|
خاقان اکبر کز فلک بانگ آمدش کالامر لک
|
|
در پای او دست ملک، روح معلا ریخته
|