تا نفخات ربیع صور دمید از دهان
|
|
کالبد خاک را نزل رسید از روان
|
غاشیهدار است ابر بر کتف آفتاب
|
|
غالیهسای است باد بر صدف بوستان
|
کرد قباهای گل خشتک زرین پدید
|
|
کرد علمهای روز پرچم شب را نهان
|
روز به پروار بود فربه از آن شد چنین
|
|
شب تن بیمار داشت لاغر ازین شد چنان
|
عکس شکوفه ز شاخ بر لب آب اوفتاد
|
|
راست چو قوس قزح برگذر کهکشان
|
مریم دوشیزه باغ، نخل رطب بید بن
|
|
عیسی یک روزه گل، مهد طرب گلستان
|
نی عجب ار جای برف گرد بنفشه است از آنک
|
|
معدن کافور هست خطهی هندوستان
|
شاخ چو آدم ز باد زنده شد و عطسه داد
|
|
فاخته الحمد خواند گفت که جاوید مان
|
دوش که بود از قیاس شکل شب از ماه نو
|
|
هندوی حلقه به گوش گرد افق پاسبان
|
داد نقیب صبا عرض سپاه بهار
|
|
کز دو گروهی بدید یاوگیان خزان
|
خیل بنفشه رسید با کله دیلمی
|
|
سوسن کن دید کرد آلت زوبین عیان
|
شاه ریاحین بساخت لشکر گاه از چمن
|
|
نیسان کان دید کرد لشکری از ضیمران
|
بید برآورد برگ آخته چون گوش اسب
|
|
سبزه چو آن دید گرد چارهی برگستوان
|
از پی سور بهار یاسمن آذین ببست
|
|
بستان کان دید کرد قبهای از ارغوان
|
لاله چو جام شراب پارهی افیون در او
|
|
نرگس کان دید از زر تر جرعه دان
|
بود سر کوکنار حقهی سیماب رنگ
|
|
غنچه که آن دید کرد مهرهی شنگرفسان
|
مجلس گلزار داشت منبری از شاخ سرو
|
|
بلبل کان دید کرد زمزمهی بیکران
|
قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز
|
|
نسرین کان دید کرد لخلخهی رایگان
|
فاخته گفت از سخن نایب خاقانیم
|
|
گلبن کن دید کرد مدحت شاه امتحان
|
شاه سلاطین فروز خسرو شروان که چرخ
|
|
خواند به دوران او شروان را خیروان
|
زهره و دهره بسوخت کوکبهی رزم او
|
|
زهرهی زهره به تیغ دهرهی دهر از سنان
|
گوشه و خوشه بساخت از پی مجد و ثنا
|
|
گوشهی عرش از سریر، خوشهی چرخ از بنان
|
دولت و صولت نمود شیر علمهای او
|
|
دولت ملک عجم، صولت تیغ یمان
|
پایه و مایه گرفت هم کف و هم جام او
|
|
پایهی بحر محیط، مایهی حوض جنان
|
راحت و ساحت نگر از در او مستعار
|
|
راحت جان از خرد، ساحت کون از مکان
|
غایت و آیت شناس نامزد حضرتش
|
|
غایت نصر از غزا، آیت وحی از بیان
|
یافته و بافته است شاه چو داود و جم
|
|
یافته مهر کمال، بافته درع امان
|
ساخته و تاخته است بخت جهانگیر او
|
|
ساخته شعرا براق تاخته بر فرقدان
|
سوده و بوده شمار اشهب میمونش را
|
|
سوده قضا در رکاب، بوده قدر در عنان
|
بسته و خسته روند تیغ وران پیش او
|
|
بسته به شست کمند، خسته به گرز گران
|
ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی
|
|
وای به دبستان شرع با تو خرد درس خوان
|
کعبهی جان صدر توست، چار ملک چار رکن
|
|
رستم دین قدر توست هفت فلک هفتخوان
|
قدر تو کی دل نهد بر فلک و چون بود
|
|
در وطن عنکبوت کرگدن و آشیان
|
دهر جلال تو دید ایمان آورد و گفت
|
|
کای ملکوت اسجد و اکادم وقت است هان
|
تیغ تو داند که چیست رمز و اشارات دین
|
|
طرفه بود هندویی از عربی ترجمان
|
نیست نظیر تو خصم خود نبود یک بها
|
|
تاج سر کوکنار، افسر نوشیروان
|
در دل دشمن نگر مانده ز تیغت خیال
|
|
چون شبهگون شیشهای نقش پری اندران
|
حلق بداندیش را وقت طناب است از آنک
|
|
گردن قرابه را هست نکو ریسمان
|
گونهی حصرم گرفت تیغ تو و بر عدو
|
|
ناشده انگور می، سرکه شد اندر زمان
|
چرخ مقرنس نهاد قصر مشبک شود
|
|
چو ز گشاد تو رفت چوبهی تیر از کمان
|
رو که جهان ختم کرد بر تو جهان داشتن
|
|
بر دگران گو فلک عزلت شاهی بران
|
از کف و شمشیر توست معتدل ارکان ملک
|
|
زین دو اگر کم کنی ملک شود ناتوان
|
راستی چنگ را بیست و چهار است رود
|
|
چون یکی از وی گسست کژ شود او بیگمان
|
گرچه بدون تو چرخ تاج و نگین داد لیک
|
|
رقص نزیبد ز بز، تیشه زنی از شبان
|
گرچه مشعبد ز موم خوشهی انگور ساخت
|
|
ناید از آن خوشهها آب خوشی در دهان
|
گر فلکت بنده گشت نقص کمال تو نیست
|
|
رونق سکبا نرفت، گر تره آمده به خوان
|
کی شود از پای مور دست سلیمان به عیب
|
|
کی کند از مرغ گل صنعت عیسی زبان
|
خسرو صاحب خراج بر سر عالم توئی
|
|
بنده به دور تو هست شاعر صاحبقران
|
گر به جهان زین نمط کس سخنی گفته است
|
|
بنده به شمشیر شاه باد بریده زبان
|
شاه جهان نظم غیر داند از سحر من
|
|
اهل بصر گوشت گاو دانند از زعفران
|
گرچه به چشم عوام سنگچه چو لولو است
|
|
لیک تف آفتاب فرق کند این و آن
|
ای فر پر هماتی سایهی درگاه تو
|
|
شهپر جبریل باد بر سر تو سایبان
|
باد خورنده چو خاک جرعهی جام تو جم
|
|
باد برنده چو مور ریزهی خوان تو جان
|
هاتف نوروز باد بر تو دعا گوی خیر
|
|
تا ابد آمین کناد عاقلهی انس و جان
|