نخل بستان و ترج سر ایوان ببرید
|
|
نخل مومین را هم برگ ز بر بگشایید
|
خوان غم را پر طاووس مگس ران به چه کار
|
|
بند آن مائده آرای بطر بگشایید
|
تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنید
|
|
طوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید
|
بلبل نغمهگر از باغ طرب شد به سفر
|
|
گوش بر نوحهی زاغان به حضر بگشایید
|
گیسوی چنگ و رگ بازوی بر بط ببرید
|
|
گریه از چشم نی تیز نگر بگشایید
|
مسند از تخت و مخده ز نمط برگیرید
|
|
حجر از بهو و ستاره ز حجر بگشایید
|
گر چه غم خانهی ما را نه حجر ماند و نه بهو
|
|
هر چه آرایش طاق است ز بر بگشایید
|
جیب و گیسوی و شاقان و بتان باز کنید
|
|
طوق و دستارچهی اسب و ستر بگشایید
|
پرده بر روی سپیدان سمنبر بدرید
|
|
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشایید
|
کرته بر قد غزالان چو قبا بشکافید
|
|
چشمه از چشم گوزنان چو شمر بگشایید
|
از کله قوقه و از صدره علم برگیرید
|
|
وز حمایل زر و از جیب درر بگشایید
|
صورت از دفتر و حلی ز قلم محو کنید
|
|
حلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشایید
|
صور ایوان از دود جگر تیره کنید
|
|
هم به شنگرف مژه روی صور بگشایید
|
در دار الکتب و بام دبستان بکنید
|
|
بر نظاره ز در و بام مفر بگشایید
|
سر انگشت قلم زن چو قلم بشکافید
|
|
بن اجزای مقالات و سمر بگشایید
|
عبهر نثر ز هر شاخ نکت باز کنید
|
|
جوهر نظم ز هر سلک غرر بگشایید
|
نسخهی رخ همه عجم و نقط است از خط اشک
|
|
زو معمای غم من به فکر بگشایید
|
مادر ار شد قلم و لوح و دواتش بشکست
|
|
خون بگریید چو بر هرسه نظر بگشایید
|
من رسالات و دواوین و کتب سوختهام
|
|
دیدهی بینش این حال ضرر بگشایید
|
پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران
|
|
وار شیداه کنان راه نفر بگشایید
|