ور بگریید به درد از دم دریای سرشک
|
|
گوش ماهی را هم راه خبر بگشایید
|
غم رصد وار ز لب باج نفس میگیرد
|
|
لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید
|
به غم تازه شمایید مرا یار کهن
|
|
سر این بار غم عمر شکر بگشایید
|
خون گشاد از دل و شد در جگرم سده ببست
|
|
این ببندید به جهد آن به اثر بگشایید
|
آگهید از رگ جانم که چه خون میریزد
|
|
خون ز رگهای دل وسوسه گر بگشایید
|
نه کمید از شجر رز که گشاید رگ آب
|
|
رگ خون همچو رگ آب شجر بگشایید
|
دستخون است در این قمرهی خاکل که منم
|
|
آه اگر ششدرهی دور قمر بگشایید
|
سحر چرخ از دو قوارهی مه و خور خوابم بست
|
|
بند این ساحر هاروت سیر بگشایید
|
همه هم خوابه و همدرد دل تنگ منید
|
|
مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشایید
|
نه نه چشمم پس ازین خواب مبیناد به خواب
|
|
ور ببیند رگ جانش به سهر بگشایید
|
خواب بد دیدم وز بوی خطرناکی خواب
|
|
نیک بد رنگ شدم، بند خطر بگشایید
|
آتشی دیدم کو باغ مرا سوخت به خواب
|
|
سر این آتش و آن باغ به بر بگشایید
|
گر ندانید که تعبیر کنید آتش و باغ
|
|
رمز تعبیر ز آیات و سو بگشایید
|
آری آتش اجل و باغ به بر فرزند است
|
|
رفت فرزند شما زیور و فر بگشایید
|
نازنینان منا مرد چراغ دل من
|
|
همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشایید
|
خبر مرگ جگر گوشهی من گوش کنید
|
|
شد جگر چشمهی خون چشم عبر بگشایید
|
اشک داود ببارید پس از نوحهی نوح
|
|
تا ز طوفان مژه خون مدر بگشایید
|
باد غم جست در لهو و طرب بربندید
|
|
موج خون خاست در بهو و طرز بگشایید
|
سر سر باغچه و لب لب برکه بکنید
|
|
رگ مرغان ز سر سرو و خضر بگشایید
|
گلشن آتش بزنید و ز سر گلبن و شاخ
|
|
نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشایید
|