این قصیده را در مرثیه‌ی فرزند خویش امیر رشید الدین سروده و آن را ترنم المصائب گویند

ور بگریید به درد از دم دریای سرشک گوش ماهی را هم راه خبر بگشایید
غم رصد وار ز لب باج نفس می‌گیرد لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید
به غم تازه شمایید مرا یار کهن سر این بار غم عمر شکر بگشایید
خون گشاد از دل و شد در جگرم سده ببست این ببندید به جهد آن به اثر بگشایید
آگهید از رگ جانم که چه خون می‌ریزد خون ز رگ‌های دل وسوسه گر بگشایید
نه کمید از شجر رز که گشاید رگ آب رگ خون همچو رگ آب شجر بگشایید
دست‌خون است در این قمره‌ی خاکل که منم آه اگر ششدره‌ی دور قمر بگشایید
سحر چرخ از دو قواره‌ی مه و خور خوابم بست بند این ساحر هاروت سیر بگشایید
همه هم خوابه و هم‌درد دل تنگ منید مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشایید
نه نه چشمم پس ازین خواب مبیناد به خواب ور ببیند رگ جانش به سهر بگشایید
خواب بد دیدم وز بوی خطرناکی خواب نیک بد رنگ شدم، بند خطر بگشایید
آتشی دیدم کو باغ مرا سوخت به خواب سر این آتش و آن باغ به بر بگشایید
گر ندانید که تعبیر کنید آتش و باغ رمز تعبیر ز آیات و سو بگشایید
آری آتش اجل و باغ به بر فرزند است رفت فرزند شما زیور و فر بگشایید
نازنینان منا مرد چراغ دل من همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشایید
خبر مرگ جگر گوشه‌ی من گوش کنید شد جگر چشمه‌ی خون چشم عبر بگشایید
اشک داود ببارید پس از نوحه‌ی نوح تا ز طوفان مژه خون مدر بگشایید
باد غم جست در لهو و طرب بربندید موج خون خاست در بهو و طرز بگشایید
سر سر باغچه و لب لب برکه بکنید رگ مرغان ز سر سرو و خضر بگشایید
گلشن آتش بزنید و ز سر گلبن و شاخ نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشایید