جبههی زرین نمود چهرهی صبح از نقاب
|
|
خندهی شب گشت صبح خندهی صبح آفتاب
|
غمزهی اختر ببست خندهی رخسار صبح
|
|
سرمهی گیتی بشست گریهی چشم سحاب
|
صبح چو پشت پلنگ کرد هوا را دو رنگ
|
|
ماه چو شاخ گوزن روی نمود از حجاب
|
دهره برانداخت صبح، زهره برافکند شب
|
|
پیکر آفاق گشت غرقهی صفاری ناب
|
مائده سالار صبح نزل سحرگه فکند
|
|
از پی جلاب خاص ریخت ز ژاله گلاب
|
صبح نشینان چو شمع ریخته اشک طرب
|
|
اشک فشرده قدح شمع گشاده شراب
|
پنجهی ساقی گرفت مرغ صراحی به دام
|
|
ز آتش صبح اوفتاد دانهی دلها به تاب
|
صبح همه جان چو می، می همه صفوت چو روح
|
|
جرعه شده خاک بوس خاک ز جرعه خراب
|
چون ترنجی به صبح ساخته نارنج زر
|
|
از پی دست ملک، مالک رق و رقاب
|
صبح سپهر جلال، خسرو موسی سخن
|
|
موسی خضر اعتقاد خضر سکندر جناب
|