ز من گسستی و با دیگران بپیوستی
|
|
مرا درست شد اکنون که عهد بشکستی
|
به یاد مصطبه برخاستی معربدوار
|
|
بر آتشم بنشاندی و دور بنشستی
|
مرا به نیم کرشمه بکشتی ای کافر
|
|
فغان ز کفر تو و آه ازین سبکدستی
|
به مهر فاخته زان پس که روی بنمودی
|
|
گریز جستی و از دام من برون جستی
|
برای مهر تو جان بر میان همی بستم
|
|
چرا به کینهی جانم میان فرو بستی
|
خبر نداری کز بس کرانه جوئی و کبر
|
|
میان جانم بیرحموار بگسستی
|
مرا طفیل کسان مرهمی همی دادی
|
|
کنون ز دادن آن قدر نیز وارستی
|
بسا طویلهی گوهر که چشم من بگسست
|
|
چو در طویلهی بد گوهران بپیوستی
|
ستم بد این که تو کردی به جان خاقانی
|
|
ستمگری مپسند، ای خدای چون هستی
|