هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی | هر لحظه به هر چشمی شور دگر انگیزی | |
صد بزم بیارایی هر جا که تو بنشینی | صد شهر بیاشوبی هرجا که تو برخیزی | |
چون مار کنی زلفین وز پرده برون آیی | ناگه بزنی زخمی چون کژدم و بگریزی | |
فتنه کنیم بر خود پنهان شوی از چشمم | چون فتنه برانگیزی از فتنه چه پرهیزی | |
مژگان تو خونم را چون آب همی ریزد | تو بر سر من محنت چون خاک همی بیزی | |
خون ریخته میبینی گوئی که نه خون توست | از غمزه بپرس آخر کاین خون که میریزی | |
بردی دل خاقانی در زلف نهان کردی | ترسم ببری جانش در طره در آویزی |