خاک توام مرا چه خوری خون به دوستی | جان منی مرا مکش اکنون به دوستی | |
ای تازه گل که چون ملی از تلخی و خوشی | چند از درون به خصمی و بیرون به دوستی | |
مانی به ماه نو که بشیبم چو بینمت | چون شیفته شوم کنی افسون به دوستی | |
خونم همی خوری که تو را دوستم بلی | ترک اینچنین کند که خورد خون به دوستی | |
تو دشمنی نه دوست که بر جان من کنند | ترکان غمزهی تو شبیخون به دوستی | |
سرهای گردنان به شکر میبرد لبت | کان لب نهان کشی است چو گردون به دوستی | |
خاقانی از تو چشم چه دارد به دشمنی | چون میکنی جفای دگرگون به دوستی |