زرهی زلف بر قبا شکنی | آه در جان آشنا شکنی | |
ببری آب سنگ ما کز دل | سنگ سازی، سبوی ما شکنی | |
دست و ساعد گرفته دو نان را | بگذری بازوی وفا شکنی | |
از سر عجب هر زمان با خود | عهد بندی که عهد ما شکنی | |
ننوازی دلی، چرا سوزی | نخری گوهری، چرا شکنی | |
در کمین شکست دلهایی | دل فدای تو باد تا شکنی | |
دل من نیست کن که مصلحت است | چو نبینی دلی، کجا شکنی | |
عاشق محتشم بسی داری | پل همه بر من گدا شکنی | |
به سزا گوهری است خاقانی | چندش از سنگ ناسزا شکنی |