یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام
|
|
زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیدهام
|
دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست
|
|
مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیدم
|
بیمیانجی زبان و زحمت گوش آن زمان
|
|
لابهها بنمودهام لبیکها بشنیدهام
|
گوهری کز چشم من زاد آفتاب روی تو
|
|
هم به دست اشک در پای غمش پاشیدهام
|
از نحیفی همچو تار رشتهام در عقد او
|
|
لاجرم هم بستر اویم وز او پوشیدهام
|
گرچه آن خوش لب جهان خرمی را برفروخت
|
|
من به دندان محنت او را به جان بخریدهام
|
او مرا بیزحمت من دوست دارد زین قبل
|
|
دشمن خاقانیم تا مهر او بگزیدهام
|