کو صبح که بار شب کشیدم | در راه بلا تعب کشیدم | |
صبرم نکشید تا سحر زآنک | از موکب غم شغب کشیدم | |
جان هم نکشد به حیله تا روز | من تا به سحر عجب کشیدم | |
زنده به امید صبح ماندم | تا صبح بدین سبب کشیدم | |
دارم ز خمار چشم میگون | بیآنکه می طرب کشیدم | |
صبحا به گلاب ژاله بنشان | این درد سری که شب کشیدم | |
بر چرخ کمان کشیدم از دل | کز آتش دل لهب کشیدم | |
تیرم همه بر نشانه شد راست | هر چند کمان به چپ کشیدم | |
پر آبله شد لبم ز بس تف | کز سینه به سوی لب کشیدم | |
گویند لب تو را چه افتاد | این عذر نهم که تب کشیدم | |
کردم طلب و نیافتم اهل | اکنون قدم از طلب کشیدم | |
خاقانیوار خط واخواست | بر عالم بوالعجب کشیدم |