کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
|
|
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
|
همین بس در بهارستان محشر خونبهای من
|
|
غبارش بوی گل شد در رکاب و گرد جولانش
|
گل پیمانه در دستش ز خجلت غنچه میگردد
|
|
به عارض تا فتاد از تاب بیگلهای خندانش
|
نشانش از که میپرسی سراغش از که میگیری
|
|
گرفتاری گرفتارش، پریشانی پریشانش
|
ببالد خرمی بر نوبهار او چه کم دارد
|
|
تبسم ارغوان زارش، تماشا نرگسستانش
|
میان انجمن ناگفتنی بسیار میماند
|
|
من دیوانه را تنها برید آخر به دیوانش
|
در آغوش دو عالم غنچهی زخمی نمیگنجد
|
|
هجوم آورده بر دلها ز بس تاراج مژگانش
|
من مخمور اگر مستم ز چشم یار میدانم
|
|
مرا از من جدا کرده اشارتهای پنهانش
|
پریشان میشوی حال دل عاشق چه میپرسی
|
|
نمیداند اجل تعبیر یک خواب پریشانش
|
بنازم شان بیقدری من آن بیدست و پا بودم
|
|
که گردید از شرفمندی کف دست سلیمانش
|
ز نیرنگ هوا و از فریب آز خاقانی
|
|
دلت خلد است خالی ساز از طاووس و شیطانش
|