در فتوت داران به دروغ

از چمن لاله‌هاش چیده شود آب سیب رخش چکیده شود
قلیه جوید، نیاورندش ماست آب خواهد، خودش بباید خاست
بدر افتاده چون سگ از بیشه نه پدر دستگیر و نی پیشه
هر دمش دل به غم در افتد و درد که به بازیچه باختست این نرد
نام حلوا بهل، که دود نداشت زهر خوردست و هیچ سود نداشت
با خود از روی جهل بد کرده آه ازین کرده‌های خود کرده!