در تربیت اولاد

شرم دار، ای پدر، ز فرزندان ناپسندیده هیچ مپسند آن
با پسر قول زشت و فحش مگوی تا نگردد لیم و فاحشه گوی
تو بدارش به گفتها آزرم تا بدارد ز کرده‌های تو شرم
بچه‌ی خویش را به ناز مدار نظرش هم ز کار باز مدار
چون به خواری برآید و سختی نکشد محنت و زبون بختی
کارش آموز، تا شود بنده جور کن، تا شود سر افگنده
مدهش دل، که پهلوان گردد تو شوی پیر و او جوان گردد
گر کمانش خری، چو تیر شود ور کمر یافت، خود اسیر شود
ننشیند، سفر کند ز برت بگدازد ز هجر خود جگرت
هر دم آید به روی او خطری هر زمان آورند ازو خبری
مادر از اشتیاق او میرد پدر اندر فراق او میرد
چون هوس کرد پنجه و کشتیش گر اجازت دهی همی کشتیش
یا به جنگیش برند و سر بدهد یا شود دزد مال و زر بنهد
گر چه فرزند کشته‌ی تو بود این بلا دست‌رشته‌ی تو بود