مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟ | که خاک پای ترا از سپهر ننگ آید | |
بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز | که هر چه صورت زیبا کند بینگ آید | |
به زور بازوی مردی برون نشاید برد | بر آستان تو دستی که زیر سنگ آید | |
اگر چه شد ز روانی چو آب گفتهی ما | ز وصف قد تو چون بگذریم تنگ آید | |
چو میل سوی تو کردم به دوستی، دل گفت: | مکن، که جامهی این کار بر تو ننگ آید | |
ز رنگ ناخنت، ای ماه چهره،مینالم | به نالهای، که چنان نالها ز چنگ آید | |
به صبغ مهر تو چون اوحدی دگر باره | در افکنیم شبی خرقه تا چه رنگ آید؟ |