ای عید روزهداران ابروی چون هلالت
|
|
وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت
|
خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت
|
|
ناهید برج شادی روی قمر مثالت
|
پشت فلک شکسته مهر قضا توانت
|
|
روی زمین گرفته عشق قدر مجالت
|
عمر منی، وفا کن، تا برخوردم ز وصلت
|
|
مرغ توام، رها کن، تا میپرم به بالت
|
دردا! که در فراقت خرمن به باد دادم
|
|
وانگه ندیده یک جو از خرمن وصالت
|
گفتی مرا که: داری میلی به جانب من
|
|
میلم بسیست لیکن، لیکن میترسم از ملالت
|
کی چون خیال گشتی از ناخوشی تن او!؟
|
|
گر اوحدی ندیدی در خواب خوش خیالت
|
بیچاره اوحدی را ملکی نبود و مالی
|
|
ورنه هم از کناری بفریفتی به مالت
|