تا بر دوست بار نتوان یافت | دل بر ما قرار نتوان یافت | |
تا نیاید نگار ما در کار | کار ما چون نگار نتوان یافت | |
بیدهان و لب چو شکر او | عاشقان را شکار نتوان یافت | |
گر بپرسیدنم نهد گامی | جز دل و جان نثار نتوان یافت | |
به جز اندر دهان و جز لب او | زندگانی دوبار نتوان یافت | |
در جهان از شمار شوخی او | تا به روز شمار نتوان یافت | |
بر وفا دل منه، که خوبان را | به وفا استوار نتوان یافت | |
اوحدی، کار عشق کن، که به نقد | به ازین هیچ کار نتوان یافت | |
پایدار، ار بگیردت غم عشق | عشق بیگیر ودار نتوان یافت |