ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشت | چون موی گشته خلقی ز آن موی تا به دوشت | |
بر سر زند چلیپا از زلف پای بندت | دم در کشد مسیحا از شکر خموشت | |
بگدازد از خجالت، حال، نبات مصری | چون پسته گر بخندد لعل شکر فروشت | |
جان هزار بیدل در لعل آبدارت | خون هزار عاشق در جزع فتنه کوشت | |
دلهای عاشقان را در حلقهی لب تو | نیکو مفرحی شد ترکیب لعل نوشت | |
با عشقت اوحدی را دیدم حکایتی خوش | لیکن حکایت او خود کی رسد به گوشت؟ | |
فریاد دردناکش از سوز سینه میدان | تا آتشی نباشد چون آورد به جوشت؟ |