دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
|
|
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
|
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
|
|
گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
|
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
|
|
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
|
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
|
|
کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند
|
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
|
|
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
|
فریاد که گنجینهطرازان معانی
|
|
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
|
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
|
|
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
|
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
|
|
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
|