جانا، ز منت ملال تا کی؟

بر بوی وصال عمر بگذشت آخر طلب محال تا کی؟
در وصل تو را چو نیست طالع از دفتر هجر فال تا کی؟
نادیده رخش به خواب یکشب ای خفته، درین خیال تا کی؟
هر شب منم و خیال جانان من دانم و او و قال تا کی؟
دل گفت که: حال من چه پرسی؟ از شیفتگان سال تا کی؟
من دانم و عشق، چند گویی؟ با بی‌خبران جدال تا کی؟
دم در کش و خون گری، عراقی فریاد چه؟ قیل و قال تا کی؟