از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی | که ندارم بجز از لطف تو فریادرسی | |
روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم | چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟ | |
در سرم نیست بجز دیدن تو سودایی | در دلم نیست، بجز پیش تو مردن هوسی | |
پیش از آن کز تو مرا جان به لب آید ناگاه | نظری کن تو، مرا عمر نمانده است بسی | |
تو خود انصاف بده، بلبل جان مشتاق | بیگلستان رخت چند تپد در قفسی؟ | |
آتش هجر تو پنهان جگرم میسوزد | لیکن از بیم نیارم که برآرم نفسی | |
مکن از خاک سر کوی عراقی را دور | باش، گو: کم نشود قیمت گوهر ز خسی |