- ۳۶۱ اگر حوا بدانستی ز رنگت
- ۳۶۲ دو چشم آهوانش شیرگیرست
- ۳۶۳ چنان کاین دل از آن دلدار مستست
- ۳۶۴ تا نقش خیال دوست با ماست
- ۳۶۵ میدان که زمانه نقش سوداست
- ۳۶۶ دود دل ما نشان سوداست
- ۳۶۷ دل آمد و دی به گوش جان گفت
- ۳۶۸ گویم سخن شکرنباتت
- ۳۶۹ در شهر شما یکی نگاریست
- ۳۷۰ آمد رمضان و عید با ماست
- ۳۷۱ گر جام سپهر زهرپیماست
- ۳۷۲ من سر نخورم که سر گرانست
- ۳۷۳ گر مینکند لبم بیانت
- ۳۷۴ پرسید کسی که ره کدامست
- ۳۷۵ مر عاشق را ز ره چه بیمست
- ۳۷۶ امروز جنون نو رسیدهست
- ۳۷۷ آن را که در آخرش خری هست
- ۳۷۸ ای گشته ز شاه عشق شهمات
- ۳۷۹ ای کرده میان سینه غارت
- ۳۸۰ آن خواجه اگر چه تیزگوش است