- ۱۴۲۱ بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
- ۱۴۲۲ طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
- ۱۴۲۳ تو تا دوری ز من جانا چنین بیجان همیگردم
- ۱۴۲۴ بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
- ۱۴۲۵ دعا گویی است کار من بگویم تا نطق دارم
- ۱۴۲۶ چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
- ۱۴۲۷ من از اقلیم بالایم سر عالم نمیدارم
- ۱۴۲۸ همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
- ۱۴۲۹ نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم
- ۱۴۳۰ نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم
- ۱۴۳۱ مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم
- ۱۴۳۲ تو خود دانی که من بیتو عدم باشم عدم باشم
- ۱۴۳۳ من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم
- ۱۴۳۴ چو آمد روی مه رویم که باشم من که من باشم
- ۱۴۳۵ به گرد دل همیگردی چه خواهی کرد می دانم
- ۱۴۳۶ تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
- ۱۴۳۷ چو رعد و برق می خندد ثنا و حمد می خوانم
- ۱۴۳۸ ندارد پای عشق او دل بیدست و بیپایم
- ۱۴۳۹ من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم
- ۱۴۴۰ بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم