- ۹۶۱ جهان را بدیدم وفایی ندارد
- ۹۶۲ سحر این دل من ز سودا چه میشد
- ۹۶۳ دل من که باشد که تو را نباشد
- ۹۶۴ گفتم که ای جان خود جان چه باشد
- ۹۶۵ دل گردون خلل کند چو مه تو نهان شود
- ۹۶۶ دیده خون گشت و خون نمیخسبد
- ۹۶۷ رسم نو بین که شهریار نهاد
- ۹۶۸ سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد
- ۹۶۹ سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد
- ۹۷۰ دیدهها شب فراز باید کرد
- ۹۷۱ عشق تو مست و کف زنانم کرد
- ۹۷۲ عاشقانی که باخبر میرند
- ۹۷۳ صوفیان در دمی دو عید کنند
- ۹۷۴ گر تو را بخت یار خواهد بود
- ۹۷۵ آتش افکند در جهان جمشید
- ۹۷۶ خسروانی که فتنهای چینید
- ۹۷۷ عید بر عاشقان مبارک باد
- ۹۷۸ زندگانی صدر عالی باد
- ۹۷۹ شاهدی بین که در زمانه بزاد
- ۹۸۰ مادر عشق طفل عاشق را