- ۴۱ قصهی درویشی کی از آن خانه هرچه میخواست میگفت نیست
- ۴۲ رجوع به داستان آن کمپیر
- ۴۳ حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید
- ۴۴ رجوع به قصهی رنجور
- ۴۵ قصهی سلطان محمود و غلام هندو
- ۴۶ لیس للماضین هم الموت انما لهم حسره الموت
- ۴۷ بار دیگر رجوع کردن به قصهی صوفی و قاضی
- ۴۸ طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را
- ۴۹ جواب دادن قاضی صوفی را
- ۵۰ سال کردن آن صوفی قاضی را
- ۵۱ جواب گفتن آن قاضی صوفی را
- ۵۲ باز سال کردن صوفی از آن قاضی
- ۵۳ جواب قاضی سال صوفی را و قصهی ترک و درزی را مثل آوردن
- ۵۴ قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین
- ۵۵ دعوی کردن ترک و گرو بستن او کی درزی از من چیزی نتواند بردن
- ۵۶ مضاحک گفتن درزی و ترک را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت یافتن درزی
- ۵۷ گفتن درزی ترک را هی خاموش کی اگر مضاحک دگر گویم قبات تنگ آید
- ۵۸ بیان آنک بیکاران و افسانهجویان مثل آن ترکاند و عالم غرار غدار همچو آن درزی و شهوات و زبان مضاحک گفتن این دنیاست و عمر همچون آن اطلس پیش این درزی جهت قبای بقا و لباس تقوی ساختن
- ۵۹ مثل
- ۶۰ باز مکرر کردن صوفی سال را