در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
|
|
کمدن من به سوی ملک جهان بود؟!
|
بهر عمارت مسعود را چه خلل شد؟!
|
|
بهر خرابی نحوس را چه قران بود؟!
|
بر سر خاکی که پایگاه من و تست
|
|
خون عزیزان بسان آب روان بود
|
تا کند از آدمی شکم چون لحدپر
|
|
پشت زمین همچو گور جمله دهان بود
|
این تن آواره هیچ جای نمیرفت
|
|
بهر امان، کاندر او نه خوف به جان بود
|
آب بقا از روان خلق گریزان
|
|
باد فنا از مهب قهر وزان بود
|
ظلم بهر خانه لانه کرده چو خطاف
|
|
عدل چون عنقا ز چشم خلق نهان بود
|
رایت اسلام سر شکسته، ازیرا
|
|
دولت دین پیر و بخت کفر جوان بود
|
بر سر قطب صلاح کار نمیگشت
|
|
چرخ که گویی مدبرش دبران بود
|
مردم بیعقل و دین گرفته ولایت
|
|
حال بره چون بود چو گرگ شبان بود؟
|
بنگر و امروز بین کزآن کیان است
|
|
ملک که دی و پریر از آن کیان بود!
|
قوت شبانه نیافت هر که کتب خواند
|
|
ملک سلاطین بخورد هر که عوان بود
|
ملک شیاطین شده به ظلم و تعدی
|
|
آنچه به میراث از آن آدمیان بود
|
آنک به سر بار تاج خود نکشیدی
|
|
گرد جهان همچو پای کفش کشان بود
|
گشته زبون چون اسیر هیچ کسان را
|
|
هر که به اصل و نسب امیر کسان بود
|
نفس نکو ناتوان و در حق مردم
|
|
نیک نمیکرد هر کرا که توان بود
|
هر که صدیقی گزید دوستی او
|
|
سود نمیکرد و دشمنیش زیان بود
|
تجربه کردیم تا بدیش یقین شد
|
|
هر که کسی را به نیکوییش گمان بود
|
سر که کند مردمی فتاده ز گردن
|
|
نان که خورد آدمی به دست سگان بود
|
دل ز جهان سیر گشته چون وزغ از آب
|
|
خون جگر خورده هر که را غم نان بود
|
همچو مرض عمر رنج خلق، ولیکن
|
|
مرگ ز راحت به خلق مژدهرسان بود
|
زر و درم چون مگس ملازم هر خس
|
|
در و گهر چون جرس حلی خران بود
|
من به زمانی که در ممالک گیتی
|
|
هر که بتر پیشوای اهل زمان بود،
|
شرع الاهی و سنت نبوی را
|
|
هر که نکرد اعتبار معتبر آن بود،
|
نیک نظر کردم و بهر که ز مردم
|
|
چشم وفا داشتم به وعده زبان بود
|
ناخلف و جلف و خلف عادت ایشان
|
|
مادر ایام را چنین پسران بود
|
آب سخاشان چو یخ فسرده و هر دم
|
|
جام طربشان به لهو جرعه فشان بود
|
کرده به اقلام بسط ظلم ولیکن
|
|
دست همه بهر قبض همچو بنان بود
|
زاستدن نان و آب خلق چو آتش
|
|
سرخ به روی و سیاهدل چو دخان بود
|
شعر که نقد روان معدن طبع است
|
|
بر دل این ممسکان به نسیه گران بود
|
بوده جهان همچو باغ وقت بهاران
|
|
ما چو به باغ آمدیم فصل خزان بود
|
از پی آیندگان ز ماضی و حالی
|
|
گفتم و تاریخ آن فساد زمان بود
|
هفتصد و سه سال بر گذشته ز هجرت
|
|
روز نگفتیم و لیل، مه رمضان بود
|
مسکن من ملک روم مرکز محنت
|
|
آقسرا شهر و خانهدار هوان بود
|
حمد خداوند گوی سیف و همی کن
|
|
شکر که نیک و بد جهان گذران بود
|
سغبهی ملکی مشو که پیشتر از تو
|
|
همچو زن اندر حبالهی دگران بود
|
همچو پیمبر نظر نکرد به دنیا
|
|
دیدهوری کو به آخرت نگران بود
|
در نظر اهل دل چگونه بود مرد
|
|
آنکه به دنیاش میل همچو زنان بود
|