کم خور غم تنی که حیاتش به جان بود
|
|
چیزی طلب که زندگی جان به آن بود
|
هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار
|
|
تا در زمین جسم تو آب روان بود
|
آن کس رسد به دولت وصلی که مرورا
|
|
روح سبک ز بار محبت گران بود
|
چون استخوان مرده نیاید به هیچ کار
|
|
عشقی که زندهای چو تواش در میان بود
|
معشوق روح بخش به اول قدم چو مرگ
|
|
از هفت عضو هستی تو جان ستان بود
|
آخر به عشق زنده کند مر تو را که اوست،
|
|
کب حیوة از آتش عشقش روان بود
|
از تو چه نقشهاست در آیینهی مثال
|
|
دیدند و گر تو نیز ببینی چنان بود
|
این حرف خواندهای تو که بر دفتر وجود
|
|
لفظیست صورت تو که معنیش جان بود
|
با نور چشم فهم تو پنهان لطیفه ایست
|
|
جان تو آیتیست که تفسیرش آن بود
|
ای دل ازین حدیث زبان در کشیده به
|
|
خود شرح این حدیث چه کار زبان بود؟
|
خود را مکن میان دل و خلق ترجمان
|
|
تا سر میان عشق و دلت ترجمان بود
|