کسی کو همچو تو جانان ندارد
|
|
اگر چه زنده باشد جان ندارد
|
گل وصلت نبوید گر چو غنچه
|
|
دلی پر خون لبی خندان ندارد
|
شده چون تو توانگر را خریدار
|
|
فقیری کز گدایی نان ندارد
|
نخواهم بی تو ملک هر دو عالم
|
|
که بی تو هر دو عالم آن ندارد
|
غم ما خور دمی کنجا که ماییم
|
|
ولایت غیر تو سلطان ندارد
|
تویی غمخوار درویشان و هرگز
|
|
دل شادت غم ایشان ندارد
|
گداپرور نباشد آن توانگر
|
|
که همت همچو درویشان ندارد
|
به من ده ز آن لب جان بخش بوسی
|
|
که درد دل جز این درمان ندارد
|
دلم چون جای عشق تست او را
|
|
بگو تا جای خود ویران ندارد
|
غم عشق تو را عنبر مثال است
|
|
که عنبر بوی خود پنهان ندارد
|
گل حسنی که تا امروز بشکفت
|
|
به غیر از روی تو بستان ندارد
|
امید سیف فرغانی به وصل است
|
|
که مسکین طاقت هجران ندارد
|
بفرمان تو صد درد است او را
|
|
وگر ناله کند فرمان ندارد
|