با مرغکان خویش، چنین گفت ماکیان
|
|
کای کودکان خرد، گه کارکردن است
|
روزی طلب کنید، که هر مرغ خرد را
|
|
اول وظیفه، رسم و ره دانه چیدن است
|
بی رنج نوک و پا، نتوان چینه جست و خورد
|
|
گر آب و دانهایست، بخونابه خوردن است
|
درمانده نیستید، شما را بقدر خویش
|
|
هم نیروی نشستن و هم راه رفتن است
|
پنهان، ز خوشهای بربائید دانهای
|
|
در قریه گفتگوست، که هنگام خرمن است
|
فریاد شوق و بازی طفلانه، هفتهایست
|
|
گر بشنوید، وقت نصیحت شنیدن است
|
گیتی، دمی که رو بسیاهی نهد، شب است
|
|
چشم، آنزمان که خسته شود، گاه خفتن است
|
بی من ز لانه دور نگردید هیچ یک
|
|
تنها، چه اعتبار در این کوی و برزن است
|
از چشم طائران شکاری، نهان شوید
|
|
گویند با قبیلهی ما، باز دشمن است
|
جز بانگ فتنه، هیچ بگوشم نمیرسد
|
|
یا حرف سر بریدن و یا پوست کندن است
|
نخجیرگاهها و کانها و تیرهاست
|
|
سیمرغ را، نه بیهده در قاف مسکن است
|
با طعمهای ز جوی و جری، اکتفا کنید
|
|
آسیب آدمی است، هر آنجا که ارزان است
|
هر جا که سوگ و سور بود، مرغ خانگی
|
|
رانش بسیخ و سینه بدیگ مسمن است
|
از خون صدهزار چو ما طائر ضعیف
|
|
هر صبح و شام، دامن گیتی ملون است
|
از آب و دان خانهی بیگانگان چه سود
|
|
هر کس که منزوی است زاندیشه ایمن است
|
پیدا هزار دام ز هر بام کوتهی است
|
|
پنهان هزار چشم بسوراخ و روزن است
|
زینسان که حمله میکند این گنبد کبود
|
|
افتد، نرفته نیمرهی، گر تهمتن است
|
هر نقطه را، بدیدهی تحقیق بنگرید
|
|
صیاد را علامت خونین بدامن است
|
از لانه، هیچگاه نگردید تنگ دل
|
|
کاینخانه بس فراخ و بسی پاک و روشن است
|
با مرغ خانه، مرغ هوا را تفاوتی است
|
|
بال و پر شما، نه برای پریدن است
|