گفت گرگی با سگی، دور از رمه
|
|
که سگان خویشند با گرگان، همه
|
از چه گشتستیم ما از هم بری
|
|
خوی کردستیم با خیرهسری
|
از چه معنی، خویشی ما ننگ شد
|
|
کار ما تزویر و ریو و رنگ شد
|
نگذری تو هیچگاه از کوی ما
|
|
ننگری جز خشمگین، بر روی ما
|
اولین فرض است خویشاوند را
|
|
که بجوید گمشده پیوند را
|
هفتهها، خون خوردم از زخم گلو
|
|
نه عیادت کردی و نه جستجو
|
ماهها نالیدم از تب، زار زار
|
|
هیچ دانستی چه بود آن روزگار
|
بارها از پیری افتادم ز پا
|
|
هیچ از دستم گرفتی، ای فتی
|
روزها صیاد، ناهارم گذاشت
|
|
هیچ پرسیدی چه خوردم شام و چاشت
|
این چه رفتار است، ای یار قدیم
|
|
تو ظنین از ما و ما در رنج و بیم
|
از پی یک بره، از شب تا سحر
|
|
بس دوانیدی مرا در جوی و جر
|
از برای دنبه یک گوسفند
|
|
بارها ما را رسانیدی گزند
|
آفت گرگان شدی در شهر و ده
|
|
غیر، صد راه از تو خویشاوند به
|
گفت، این خویشان وبال گردنند
|
|
دشمنان دوست، ما را دشمنند
|
گر ز خویشان تو خوانم خویش را
|
|
کشته باشم هم بز و هم میش را
|
ما سگ مسکین بازاری نهایم
|
|
کاهل از سستی و بیکاری نهایم
|
ما بکندیم از خیانتکار، پوست
|
|
خواه دشمن بود خائن، خواه دوست
|
با سخن، خود را نمیبایست باخت
|
|
خلق را از کارشان باید شناخت
|
غیر، تا همراه و خیراندیش تست
|
|
صد ره ار بیگانه باشد، خویش تست
|
خویش بد خواهی، که غیر از بد نخواست
|
|
از تو بیگانه است، پس خویشی کجاست
|