کاشکی، وقت را شتاب نبود
|
|
فصل رحلت در این کتاب نبود
|
کاش، در بحر بیکران جهان
|
|
نام طوفان و انقلاب نبود
|
مرغکان میپراند این گنجشک
|
|
گر که همسایهی عقاب نبود
|
ما ندیدیم و راه کج رفتیم
|
|
ور نه در راه، پیچ و تاب نبود
|
اینکه خواندیم شمع، نور نداشت
|
|
اینکه در کوزه بود، آب نبود
|
هر چه کردیم ماه و سال، حساب
|
|
کار ایام را حساب نبود
|
غیر مردار، طعمهای نشناخت
|
|
طوطی چرخ، جز غراب نبود
|
ره دل زد زمانه، این دزدی
|
|
همچو دزدیدن ثیاب نبود
|
چو تهی گشت، پر نشد دیگر
|
|
خم هستی، خم شراب نبود
|
خانهی خود، به اهرمن منمای
|
|
پرسش دیو را جواب نبود
|
دورهی پیرت، چراست سیاه
|
|
مگرت دورهی شباب نبود
|
بس بگشت آسیای دهر، ولیک
|
|
هیچ گندم در آسیاب نبود
|
نکشید آب، دلو ما زین چاه
|
|
زانکه در دست ما طناب نبود
|
گر نمیبود تیشهی پندار
|
|
ملک معمور دل، خراب نبود
|
زین منه، اسب آز را بر پشت
|
|
پای نیکان، درین رکاب نبود
|
تو، فریب سراب تن خوردی
|
|
در بیابان جان سراب نبود
|
ز اتش جهل، سوخت خرمن ما
|
|
گنه برق و آفتاب نبود
|
سال و مه رفت و ما همی خفتیم
|
|
خواب ما مرگ بود، خواب نبود
|