- ۴۴۱ عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
- ۴۴۲ گر غصه روزگار گویم
- ۴۴۳ بکن چندان که خواهی جور بر من
- ۴۴۴ یا رب آن رویست یا برگ سمن
- ۴۴۵ در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن
- ۴۴۶ ای کودک خوبروی حیران
- ۴۴۷ برخیز که میرود زمستان
- ۴۴۸ خوشا و خرما وقت حبیبان
- ۴۴۹ چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان
- ۴۵۰ بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
- ۴۵۱ دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
- ۴۵۲ فراق دوستانش باد و یاران
- ۴۵۳ سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان
- ۴۵۴ دیگر به کجا میرود این سرو خرامان
- ۴۵۵ خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
- ۴۵۶ ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن
- ۴۵۷ چند بشاید به صبر دیده فرودوختن
- ۴۵۸ گر متصور شدی با تو درآمیختن
- ۴۵۹ نبایستی هم اول مهر بستن
- ۴۶۰ خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن