- ۳۴۱ گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
- ۳۴۲ یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
- ۳۴۳ به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
- ۳۴۴ ساقی بده آن شراب گلرنگ
- ۳۴۵ گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
- ۳۴۶ مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
- ۳۴۷ جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
- ۳۴۸ چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل
- ۳۴۹ بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
- ۳۵۰ من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
- ۳۵۱ نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
- ۳۵۲ جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
- ۳۵۳ رفیق مهربان و یار همدم
- ۳۵۴ وقتها یک دم برآسودی تنم
- ۳۵۵ انتبه قبل السحر یا ذالمنام
- ۳۵۶ چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
- ۳۵۷ حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام
- ۳۵۸ زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام
- ۳۵۹ ساقیا می ده که مرغ صبح بام
- ۳۶۰ شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام