- ۱۴۱ هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
- ۱۴۲ ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
- ۱۴۳ این که تو داری قیامتست نه قامت
- ۱۴۴ ای که رحمت مینیاید بر منت
- ۱۴۵ آفرین خدای بر جانت
- ۱۴۶ ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
- ۱۴۷ جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
- ۱۴۸ چو نیست راه برون آمدن ز میدانت
- ۱۴۹ چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
- ۱۵۰ خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
- ۱۵۱ گر جان طلبی فدای جانت
- ۱۵۲ بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
- ۱۵۳ سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
- ۱۵۴ جان من جان من فدای تو باد
- ۱۵۵ زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
- ۱۵۶ فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
- ۱۵۷ پیش رویت قمر نمیتابد
- ۱۵۸ مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
- ۱۵۹ نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
- ۱۶۰ حدیث عشق به طومار در نمیگنجد