- ۱۲۱ دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد
- ۱۲۲ ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد
- ۱۲۳ بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند
- ۱۲۴ گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند
- ۱۲۵ وصال حالت اگر عاشقی حلال کند
- ۱۲۶ مردمان دوستی چنین نکنند
- ۱۲۷ گر سال عمر من به سر آید روا بود
- ۱۲۸ آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود
- ۱۲۹ چون دو زلفین تو کمند بود
- ۱۳۰ عاشق و یار یار باید بود
- ۱۳۱ هزار سال به امید تو توانم بود
- ۱۳۲ روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
- ۱۳۳ از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود
- ۱۳۴ نور تا کیست که آن پردهی روی تو بود
- ۱۳۵ با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
- ۱۳۶ هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود
- ۱۳۷ هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود
- ۱۳۸ ای یار بی تکلف ما را نبید باید
- ۱۳۹ ترا باری چو من گر یار باید
- ۱۴۰ تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید