ای به همت بر آفتابت دست | آسمان با علو قدر تو پست | |
بهتر از گوهر تو دست قضا | هیچ پیرایه بر زمانه نبست | |
هیچ دل با تو بد نشد که فلک | آرزوهاش در جگر نشکست | |
هیچ سر آستان تو بنسود | که کله گوشه بر سپهر نخست | |
باز در طاعت تو کبک نواز | دیو در دولت تو حرزپرست | |
آن شهابست کلک مسرع تو | که ازو هیچ دیو فتنه نجست | |
ابر عدل تو نایژه بگشاد | گرد تشویش از جهان بنشست | |
همتت دامن کرم بفشاند | آز هم در زمان ز فاقه برست | |
ای به جایی که از علو بفکند | بیم دست تو چرخ را از دست |
□
انوری را ز حرص خدمت تو | چون بر آتش بود قدم پیوست | |
نتواند که زحمتت ندهد | گاه و بیگه چه هوشیار و چه مست | |
هست اینک ندیم حلقهی در | ای جهان بر در تو بارش هست |