- ۶۱ چند گوئی که؟ چو ایام بهار آید
- ۶۲ در درج سخن بگشای بر پند
- ۶۳ آزردن ما زمانه خو دارد
- ۶۴ خردمند را می چه گوید خرد؟
- ۶۵ کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد
- ۶۶ خوب یکی نکته یادم است زاستاد
- ۶۷ جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند
- ۶۸ بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
- ۶۹ چند گردی گردم ای خیمهی بلند؟
- ۷۰ ای هفت مدبر که بر این پرده سرائید
- ۷۱ ای خواجه جهان حیل بسی داند
- ۷۲ هوشیاران ز خواب بیدارند
- ۷۳ مرد چون با خویشتن شمار کند
- ۷۴ صبا باز با گل چه بازار دارد؟
- ۷۵ هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند
- ۷۶ کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
- ۷۷ چون همی بودهها بفرساید
- ۷۸ آمد بهار و نوبت صحرا شد
- ۷۹ تا مرد خر و کور کر نباشد
- ۸۰ ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند