به حکم دعوی زیج و گواهی تقویم
|
|
شب چهارم ذی حجهی سنهی ثامیم
|
شبی که بود شب هفدهم ز ماه ایار
|
|
شبی که بود نهم شب ز تیر ماه قدیم
|
نماز دیگر یکشنبه بود از بهمن
|
|
که بی و دال سفندارمذ بد از تقویم
|
چو درگذشت ز شب هشت ساعت رصدی
|
|
بر آن قیاس که رای منجمست و حکیم
|
بجزو اصل رسید آفتاب نه گردون
|
|
بخیر در نهم آفتاب هفت اقلیم
|
خدایگان وزیران که جز کمال خدای
|
|
نیافت هیچ صفت بر کمال او تقدیم
|
سپهر فتح ابوالفتح طاهر آنکه سپهر
|
|
ابد ز زادن امثال او شدست عقیم
|
نه صاحبی ملکی کز ممالک شرفش
|
|
کمینه گلشن و گلخن چو جنتست و جحیم
|
برد ز دردی لطفش حسد شراب طهور
|
|
کند ز شدت قهرش حذر عذاب الیم
|
ز مرتبت فلک جاه او چنان عالی
|
|
که غصهها خورد از کبریاش عرش عظیم
|
به خاصیت حرم عدل او چنان ایمن
|
|
که طعنها کشد از رکنهاش رکن حطیم
|
به بندگیش رضا داده کائنا من کان
|
|
به طوع و رغبت و حسن تمام و قلب سلیم
|
زهی ز روی بقا در بدایت دولت
|
|
زهی ز وجه شرف در نهایت تعظیم
|
اگر خیال تو در خواب دیده مینشدی
|
|
شبیه تو چو شریک خدای بود عدیم
|
تویی که خشم تو بر جرم قاهریست مصیب
|
|
تویی که عفو بر خشم قادریست رحیم
|
کریم ذات تو در طی صورت بشری
|
|
تبارکالله گویی که رحمتیست جسیم
|
تو منتقم نهای از چه از آنکه در همه عمر
|
|
خلاف تو نه مخالف قضا نکرد از بیم
|
نه یک سال تو آید در انتقام درست
|
|
نه یک جواب تو آید در احتشام سقیم
|
نسیم لطف تو با خاک اگر سخن گوید
|
|
حیات و نطق پذیرد ازو عظام رمیم
|
سموم قهر تو با آب اگر عتاب کند
|
|
پشیزه داغ شود بر مسام ماهی شیم
|