در ستایش اسب صاحب ناصر الدین و تخلص به مدح او

فرمان ترا که باد نافذ جایز شده بر قضا تقدم
عهد تو و در زمانه تقدیم آب آمده وانگهی تیمم
با دست تو از ترشح ابر دایم لب برق با تبسم
از لطف تو زاده نوش زنبور وز عنف تو رسته نیش کژدم
فتنه نکند همی تجاسر تا عدل تو می‌کند تجشم
از جمله‌ی کاینات کانست کز دست تو می‌کند تظلم
خالی نگذاشتست هرگز ای عزم تو خالی از تلعثم
مدح تو ضمیری از تفکر شکر تو زبانی از ترنم
تا شکر مزید نعمت آرد بادی همه ساله در تنعم
تا حکم نه آسمان روانست بر هفت زمین ترا تحکم