در مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی و تهنیت او به تشریف سلطان

جراحتهای آسیب فلک را ز داروخانه‌ی خلق تو مرهم
همه اسلام رادر راحت و رنج همه آفاق را در شادی و غم
برد یمن از یمینت نوک خامه دهد یسر از یسارت نقش خاتم
چو تو در دور آدم کس ندیدست کریم ابن کریمی تا به آدم
غرض ذات تو بود ارنه نگشتی بنی‌آدم به کرمنا مکرم
بیانم هست از وصف تو عاجز زبانم هست در نعت تو ابکم
سخن کوتاه شد گر راست خواهی تویی مانند تو والله اعلم
الا تا از خم گردون برون نیست نه صبح اشهب و نه شام ادهم
مبادا صبح تایید ترا شام مبادا پشت اقبال ترا خم
ابد با مدت عمرت هم آواز چو از روی تناسب زیر با بم
کمینه پاسبانت بخت بیدار فروتر بارگاهت چرخ اعظم