ای جهان را حزم تو حصن حصین
|
|
ملک ودین را رای تو پشت تمام
|
دی نه آن چندان تهاون کردهام
|
|
کان بدین خدمت پذیرد التیام
|
هستم از تشویر آن یک خارجی
|
|
تا ابد با خویشتن در انتقام
|
هست خونم زان گنه بر تو حلال
|
|
هست عمرم زین سبب بر من حرام
|
با لبی بر هم بر خرد و بزرگ
|
|
با سری در پیش پیش خاص و عام
|
حق همی داند کز آن دم تاکنون
|
|
نیز برناوردهام یکدم به کام
|
آن گنهکارم که نتواند نمود
|
|
آسمان در عذر جرم من قیام
|
گر مرا اندر نیابد عفو تو
|
|
ماندم با این ندامتها مدام
|
گرچه گشتستم ز خذلانی که رفت
|
|
درخور صدگونه تادیب و ملام
|
چون همی دانی که میکرد آن نه من
|
|
عفو فرمای و کرم کن چون کرام
|
من چه کردم آنچه آن آمد ز من
|
|
تو چه کن آنچ از تو آید والسلام
|
تا نباشد شام را آثار صبح
|
|
باد دایم صبح بدخواهت چو شام
|
قدرت از گردون گردان بردهقدر
|
|
رایت از خورشید تابان برده نام
|
بخت را دست نکوخواهت به دست
|
|
چرخ را پای بداندیشت به دام
|